ای پناه قلب های بی پناه // ای امید آسمان های غریب
ای به رنگ اشک های گرم شمع // ای چنان لبخند میخک ها نجیب
ای دوای درد دل های اسیر // ای نگاهت مرهم زخم بهار
ای عبور تو غروب آرزو // ای ز شبنم های رویا یادگار
کوچه ی دل با تو زیبا می شود // تو شفابخش نگاه عاشقی
مهربانی نازنینی مثل عشق // با تمام شاپرک ها صادقی
عشق یعنی محمد , علی , فاطمه ,عشق یعنی حسن , حسین و عباس
عشق یعنی گم کردن خود و یافتن خدا , یعنی نوشیدن از باده ی حقیقت !
عشق یعنی در دل آتش درآ – همچو ابراهیم از آتش بر آ – عشق یعنی هم کلامی با خدا – عشق یعنی
بی نوایان را نوا –عشق یعنی یاور اسلام باش – همچو سلمان برده ی اسلام باش !
عاشق با دیده ی معنی به اطرافش می نگرد , عاشق صدای فریاد جهنمیان را در برزخ می شنود ,
بوی خوش گل های بهشت را حس می کند و به انتظار , دیده تر می کند. به انتظار نور چشم زهرا و
به انتظار منجی عالم که جان ها فدای او و خاندانش است و تمامی چشم های عاشق ,دوخته به راهش !
یا مهدی ! پس کی می آیی؟ کی چشم ما به جمالت روشن می شود ؟
مولای من ! کی ظلم و جور و تعدی را از روی زمین پاک می کنی؟دیگر بس است ؛ پونه ی من
از سفربیا ! بفض تمام حنجره ها در غمت شکست ,
چشمم به حرمت غم تو تا سحر گریست , در ساحل عبور تا صبحدم نشست , با دیدن طلوع او
روح همیشه سبز قلبم برای تازه شدن تنگ می شود.
تو رفته ای و نقره ی مهتاب آرزو , از غصه ی غروب تو کم رنگ می شود .
مهدی جان ! می گویم بیا , من از آمدنت شرم سار می شوم ! اگر بیایی و ببینی چگونه امت
ازیک دیگر روی گردان شده و پرده ی حرمت را میان هم دریده اند , با چه رویی از تو
پوزش بطلبم ؟و خود را از یاران تو بدانم ؟
سرورم ! دیگر در اینجا هیچ روزبه ای از برای اسلام و دین سلمان نمی شود . هیچ کس
غم دیگری را نمی خورد . هیچ توانگری به فکر شکم گرسنه ی یتیمان نیست .
کشتن و بردن و ویران کردن عادت همه است . هیچ کس به فکر همسایه ی خویشتن نیست .
آقای من ! بیا و حق ضعفا را از زورگویان طلب کن . بیا تا در رکابت شمشیر زنم و جان فدای
اسلام سازم. بیا و پرده ی سیاه شرک را از روی نور حقیقت بردار. بیا تا دوباره بانگ الله اکبر ,
بر زبان مردم جاری شود و عدالت محوری پیشه ی حکام شود . بیا و چراغی باش
بر تاریکی هایمان.
بر گرد بی تو بغض فضا وا نمی شود یک شاخه یاس عاطفه پیدا نمی شود
دردیست انتظار که درمان آن تویی این درد تلخ بی تو مداوا نمی شود